از ماجرای مقام شمس در قونیه تا گلایه از بی توجهی به مشاهیر ایرانی
به گزارش خانه انگلیسی، قونیه در کشور ترکیه تنها شهری است که در آن برای مولانا شاعر پر آوازه ایرانی مراسم بزرگداشتی در سطح جهانی برگزار می شود در واقع قونیه را اکنون با نام مولانا در جهان می شناسند بازسازی های متعدد آرامگاه و گسترش آن و برگزاری جشنواره های مختلف برای مولانا بخشی از فعالیت هایی است که نوادگان مولانا و خانواده او پس از سال ها ادامه می دهند تا بیش از پیش جهان را با او آشنا کنند. این فعالیت ها در قالب بنیادی به نام بنیاد جهانی مولانا انجام می گیرد که در سال 1996 در ترکیه توسط محمد باقر چلبی بیست و دومین نواده پسری مولانا (طبق شجرنامه ای که استاد گورپینالی منتشر کرده و مورد تأیید استاد فروزان فر نیز بوده است)، راه اندازی شد و در 22 کشور جهان شعبه دارد.
فاروغ همدم چلبی هم اکنون ریاست بنیاد بین الملی مولانا و مسئولیت حفظ و نشر سنت خاندان سنتی و تاریخی چلبی را برعهده دارد و اسین چلبی هم اکنون قائم مقام بنیاد بین الملی مولانا است. در میان این اعضای ترک زبان، فروزنده اربابی تنها عضو ایرانی بنیاد جهانی مولاناست که وقتی تنها 18 سال داشت توسط محمدباقر چلبی بنیانگذار بنیاد به دلیل علاقه اش به مولانا در جریان سفری که به قونیه داشت به عنوان عضو این بنیاد پذیرفته شد. او در تمام طول سال ها تلاش کرده تا به عنوان یک ایرانی در این بنیاد کاری کند تا زبان فارسی در شهر قونیه بیشتر مورد توجه قرار گیرد. تا پیش از این هم جای خالی یک ایرانی در بنیاد جهانی شاعر ایرانی که اشعارش به زبان فارسی است دیده می شد اما با حضور اربابی این خلأ تا حدودی برطرف شده است. او در تمام این سال ها تلاش کرده تا هنرمندان ایرانی را به قونیه دعوت کند تا در بزرگترین مراسم یادبود مولانا جای خالی فارسی زبانان دیده نشود.
در این مدت هماهنگی با هنرمندان برای برگزاری کنسرت های مختلف و یا حضور در جشنواره های فیلم مرتبط با مولانا، ترجمه آثار و سخنرانی ها به زبان فارسی، تلاش برای معرفی مشاهیر ایران به مردم ترکیه و آشنایی بیشتر مردم قونیه با ایران و زبان فارسی و دعوت از مثنوی پژوهان و مولوی پژوهان برجسته ای از جمله استاد توفیق سبحانی، کریم زمانی و… گوشه ای از فعالیت های اوست.
اربابی که بارها درباره ایجاد یک خانه فرهنگ در قونیه به مسئولان ایرانی توصیه کرده بود، باز هم این تأکیدات را در مصاحبه با خبرنگار مهر ادامه می دهد و می گوید: دوستان ترک زبان در تهران خانه فرهنگ (انیستیتو) یونس امره را ایجاد کرده اند که در آن ضمن آموزش زبان ترکی، برنامه های فرهنگی دارند. می توان خانه فرهنگی با نام شمس و یا خانه فرهنگ ایران در قونیه را ایجاد کرد.
او همچنین در مصاحبههایش از شرایط نگهداری مقبره شیخ عطار انتقاد می کند و به این موضوع اشاره دارد که ما هم مانند ترکیه مشاهیر متعدد و مهمی داریم ولی به آنها اهمیتی نمی دهیم. او در این باره توضیح بیشتری می دهد و می گوید: من ایرانی هستم وطنم را با هیچ چیزی عوض نمی کنم مولانا هم جزو اندیشمندان ما هست همانقدر که در ترکیه طرفدار ایرانی و ایران هستم دلم می خواهم در ایران هم به مشاهیرمان توجه شود. من به شیخ عطار علاقه دارم. به آرامگاه عطار رفته و وقتی دیدم وضع اسف باری دارد برای آن تا جایی که می توانستم از هزینه شخصی با همکاری دوستان دیگر تجهیزاتی تهیه کردیم تا آن مکان در شأن شیخ باشد. ما نباید همه بار ساماندهی این مکان ها را هم به دولت بسپاریم باید خودمان هم همتی داشته باشیم. در همایش شمس خودم خیلی از کارها را انجام می دادم. من ایرانی هستم ایران وطن من هست و مانند هر ایرانی وظیفه اشاعه فرهنگ و میراث با شکوه فرهنگی ایران را احساس می کنم و در حد بضاعتم کار می کنم.
خوش به حال ما که اشعار مولانا را درک می کنیم
با او درباره اینکه چطور از ایران در محافل ترکیه دفاع می کند و چه کارهایی به عنوان عضو ایرانی بنیاد جهانی مولانا انجام داده نیز توضیح می دهد: من در بنیاد مولانا هماهنگی های فرهنگی را انجام می دهم مثلاً در کنگره شمس که در خوی برگزار می شد، از خانواده مولانا دعوت کردند و از من هم مشورت گرفته شد که چه کسانی را دعوت کنیم. هنگام برگزاری مراسم بزرگداشت شمس تبریزی وقتی از خانواده مولانا دعوت شد، اگر آنها به این مراسم می آمدند در واقع تأیید دفن بودن شمس در خوی به حساب می آمد من از خانم اسین دعوت کردم تا به ایران بیاید گفتم که اتفاقاً شما باید مسرور هم شوید که شمس در خوی دفن باشد چون یا در قونیه کشته شده که در آن صورت زیر بار نمی روید یا اینکه در خوی دفن است که محققان ما آن را ثابت کرده اند. حالا بعد از 40 سال که به وصیت بنیانگذار بنیاد بین المللی مولانا عضو هستم برای این خانواده جایگاهی دارم شاید هم خوشایند آنها نباشد اما همیشه من از ایران و ایرانی طرفداری می کنم. یک بار هم گفتم که آن مرد ایرانی که در سالن سماع فریاد کشید چرا به فارسی حرف نمی زنید حق داشته است. خوش به حال ما که می دانیم مولانا به زبان فارسی شعر گفته است و خوش به حال مردم ترکیه که مولانا در قونیه دفن شده است. با پیگیری هایی که کرده ام الان در زمان مراسم بزرگداشت مولانا به زبان فارسی توضیحاتی داده می شود و یا به زبان فارسی تابلوهایی کار گذاشته شده است. من بارها پیگیر ایجاد خانه شمس در قونیه بوده ام ولی من یک فرد هستم نمی توانم در سطح دولتی رایزنی کنم با این وجود هر آنچه که خواسته ام مقامات ترکیه انجام داده اند حتی من زمانی که درخواست کردم اتوبوسی برای ایرانی ها در جهت کنسرت قرار گیرد، فوراً انجام دادند درحالیکه آن جهت اصلاً راه اتوبوس نداشته است یا اینکه در اوج مراسم و شلوغی قونیه، وقتی درخواست سالن بزرگ برای کنسرت ایرانی می کنم، در اختیارم قرار می دهند. وقتی برای فستیوال موسیقی و یا فیلم از هنرمندی می خواهند دعوت کنند از من مشورت می گیرند.
او معتقد است چند هزار نفری که هر سال به قونیه می فرایند به این موضوع رسیده اند که نباید صحنه را خالی کرد و باید در مراسمی که به نام مولانای فارسی زبان است حضور داشته باشند. پس چه بهتر که این حضور درست و به جا باشد. حامی این حضور مردمی باید دولت باشد یک بار از طرف وزارت ارشاد به من گفتند که کار تحقیقی در حال انجام است تا بدانند در قونیه باید به چه شکلی حضور داشته باشیم. ولی اینکه تا چه زمانی این کارها طول بکشد را نمی دانم.
پیشرفت قونیه با نام مولانا
اربابی درباره اینکه قونیه توانسته از راه جهانگردی فرهنگی و نام مولانا پیشرفت کند می گوید: شهر قونیه تا چهل سال پیش آنقدر آلوده بود که پلیس ها با بلندگو خودروها را راهنمایی می کردند چون چراغ راهنمایی و رانندگی دیده نمی شد اما الان درآمد مهمی از کنار ورود جهانگرد فرهنگی و عرفانی به سبب وجود مولانا و امکاناتی که برای جهانگردان شهر به وجود آورده، کسب کرده است و ترکیه را با یک جهش اقتصادی بزرگ روبرو کرد. ما هم باید بتوانیم در کنار مولانا مشاهیر خودمان مانند فردوسی در توس، حافظ و سعدی در شیراز، عطار در نیشابور، باباطاهر و ابن سینا در همدان و… را معرفی کنیم. حتی می توان الگو گرفت و جهانگرد عرفانی فرهنگی که به نوعی جهانگرد مذهبی نیز محسوب می شوند، را جذب کنیم. می توانیم در خوی به واسطه حضور شمس تبریزی جهانگرد جذب کنیم ما در ایران و به خصوص در خراسان مشاهیر و عرفای کمی نداریم. مهمترین آنها عطار و خیام هستند که هنوز نتوانسته ایم از این ظرفیت بهره ببریم.
ماجرای پیدا شدن مقام شمس در قونیه
عضو ایرانی بنیاد مولانا همچنین درباره مقامی به نام شمس در قونیه نیز می گوید: یک بار خانم اسین چلبی از نواده های مولانا به ایران آمد وقتی برگشت یک شبکه تلویزیونی ترکیه ای اعتراض شدیدی به او کرد و گفت که مگر مقبره شمس در خوی هست که شما به آنجا رفتید؟ خانم چلبی هم پاسخ داد به هر حال خوی سرزمین شمس است و ما به عنوان مقام شمس به آن مکان رفتیم. در قونیه یک بارگاهی به نام مقام شمس وجود دارد که یکی از مثنوی پژوهان برجسته ترک (استاد گورپینالی) آن را تأیید کرده و گفته که آرامگاه شمس است. ایشان از دراویش مولویه بود که گفت در آنکارا بودم و به من اطلاع دادند در جریان تعمیرات دریچه ای فرورفته و متوجه شده ایم که قبری بدون هیچ نشانی وجود دارد. برای بررسی خودش را به قونیه رسانده و متوجه شده که در آنجا قبری با مصالحی شبیه به مصالح به کار رفته در قبر مولانا مانند گهواره ای گچ اندود وجود دارد که هیچ نشانی روی آن نیست. اما نوع مصالح و چیدمان آن حاکی است که اینجا متعلق به یک فردی بزرگ بوده است. از طرفی چون این قبر در نزدیکی چاهی است که می گویند شمس آنجا کشته و در چاه انداخته شده می تواند این احتمال را افزایش دهد که این قبر متعلق به شمس بوده ولی چون نمی خواستند خاطر مولانا را آزرده کننده، پسرش سلطان ولد او را بدون هیچ نام و نشانی دفن می کند. ولی در مقابل آن استاد موحد می گوید که منابعی از سفرنامه های سلاطین عثمانی وجود دارد که در آن نوشته اند به زیارت شمس در خوی می رویم از طرفی مگر می شود مولانا را با آن عظمت مانند یک بچه گول زد و این موضوع را از او مخفی کرد و کسی هم خبردار نشود. با این وجود ما در خوی به خوبی عمل نکرده ایم و پیروز نشده ایم که این مکان را به جهان معرفی کنیم. حتی خیلی از افراد نمی دانند که مولانا در نیشابور هم بوده است و یا اکنون مقبره عطار نیز در نیشابور قرار گرفته است.
گلایه از اساتید بزرگ
او با گلایه از اساتید بزرگ می گوید: من از اساتید بزرگمان گلایه دارم که چرا کاری نمی کنند تا ایران به نام عرفایش شناخته شود. می دانم که هر کسی تحت نام مولانا درآمدهای زیادی می تواند داشته باشد اشکال هم ندارد. هر کسی کنسرتی از شعرهای مولانا گذاشته خوب توانسته است بلیت بفروشد و یا کتاب هایی با مضمون مولانا و یا مثنوی بارها تجدید چاپ شده و به فروش زیادی رسیده اند اما چرا هیچکدام سهم خودشان را در این زمینه به فرهنگ و عرفای ما ادا نمی کنند چرا کسی سهمی از این همه درآمد را حداقل در خوی و یا نیشابور هزینه نمی کنند. چرا اساتیدی مانند آقای شفیعی کدکنی که اهل نیشابور نیز هست، موضعی درباره آرامگاه عطار نمی گیرد آرامگاهی که تنها 30 متر است. این بارگاه که اتفاقاً در شهر استاد کدکنی هم واقع شده باید چنین شرایط اسف باری داشته باشد؟ شاید یک خارجی زمانی گذرش به آنجا افتاد آیا این مکان در شأن عطار هست؟ ما نباید از دولت تنها توقع داشته باشیم خودمان هم وظیفه ای داریم. خانم اسین چلبی بارها به من گفته که می خواهد با چندین نفر به آرامگاه عطار برود اما آیا در کنار این آرامگاه امکاناتی وجود دارد؟ چرا آرامگاه شمس با آن بدسلیقگی باید میزبان مهمانان خارجی ما باشد؟
مهر
منبع: گردشبان