سرنوشت روستایی که 40 میلیارد وارد بورس کرد به کجا رسید
به گزارش خانه انگلیسی، اینجا مال ملاست، روستایی در قلب زاگرس، خیابان هایش خلوت و چند ماهی است که خبری از هیاهوی مردم پرتکاپویش نیست، زمین های کشاورزی بدون کشت رها شده اند و چوپان روستا هم به دلیل نبود دام از کار بیکار شده است. می گویند اگر اوضاع خوب پیش می رفت قرار بود شب عید جشن های باشکوهی در روستا برگزار شود، آخر اینجا رسم است که مراسم های عروسی را شب عید برگزار می کنند. اما حالا تمام مراسم ها یا لغو شده یا عقب افتاده است، آخر پدری که پول جهیزیه دخترش را در بورس باخته با چه رویی او را به خانه بخت بفرستد؟
به گزارش تجارت نیوز، در مال استریت تقریبا هیچکس حال خوشی ندارد. بیشتر اهالی روستا تمام دافرایندار خود را در بورس از دست داده اند و می گویند: علاوه بر سرمایه، آبروی مان هم رفته. همه، مال استریتی ها را مسخره می کنند و ما را دست می اندازند. گاو حاج خداداد هنوز در طویله است. همان گاوی که شایع شد ماجرای ورود مردم مال ملا به بورس با فروش آن شروع شده. اما آبرو و اعتبار حاج خداداد، ریش سفید و بزرگ روستا رفته است.
تامین بودجه دولت در مال استریت
بازار داغ بورس در مال استریت، کوچک و بزرگ، تحصیل کرده و بی سواد، پولدار یا فقیر نمی شناسد. هرکس به اندازه توان خود در بورس سرمایه گذاری کرده است. بیش از 40 میلیارد تومان. این عدد برای مال استریتی ها چنان زیاد است که گاهی به شوخی می گویند حالا که چیزی نشده، لااقل بخش زیادی از کسری بودجه دولت را ما مال استریتی ها تامین کردیم.
اینجا تقریبا همه پس انداز و دارایی شان را وارد بورس کرده اند. از پسر بچه ای که پول خرید ps4 خود را دربورس گذاشته تا دختر 14، 15ساله ای که قبلا گفته می شد تحلیلگر بازار سرمایه است و حالا در جواب این سوال که با آگاهی وارد بورس شده یا نه، می گوید آگاهی چیست!
آن تعدادی از مردم روستا هم که پیر یا بی سواد بوده اند سرمایه شان را دست جوانان داده اند. آن ها سبدگردان مردم روستا بوده اند و این خودش باعث بروز مسائل خانوادگی شده است.
سبد گردان های پشیمان
مال استریت کوچک است، کوچک تر از آنکه مردم با یکدیگر غریبه باشند. اینجا همه به هم اعتماد دارند. پس بسیاری دار و ندار خود را به جوان تر ها دادند تا سبدگردان آن ها باشند. برخی دیگر هم پول خود را در ازای سود ماهانه به تحصیل کرده های روستا سپرده اند. اما سبد گردان ها که بیشترا جوان و از قشر تحصیل کرده هستند با سرمایه ای که برای خودشان نیست در برزخ بورس گرفتار شده اند. حالا آن ها مانده اند و بورس زیان ده و یک روستا سهامدار.
ناصر، صاحب بقالی که اجناسش به دو مدل بیسکویت، چند رنگ نوشیدنی و چند جعبه جوراب محدود می گردد حدود یک میلیارد تومان از مردم پول گرفته تا ماهانه به آن ها سود بدهد. اما حالا که چند ماهی از ریزش شاخص بورس می گذرد دیگر نه می تواند سود ماهانه را بدهد و نه اصل پول مردم را بازگرداند. حالا همان بغض معروف پنهان شده از سر غرور در صدای ناصر می گوید: آن اوایل که وضع بورس خوب بود پول مردم را راحت می دادم، اما حالا که بورس خراب شده دیگر نمی توانم سود ماهانه را بدهم. سود بماند، اصل سرمایه مردم که به امانت دست من بود را هم دیگر ندارم، حتی نوسان گیری را هم امتحان کردم، اما دردی را دوا نکرد.
اوضاع بورس خوب باشد یا بد، او قول داده ماهانه مبلغ مشخصی به برخی از اهالی روستا بدهد. به گفته خودش، این توافق او با مردم بوده، چون مردم زمین ها و دام هایشان را فروختند و دست من دادند و اگر این پول را پرداخت نکنم زندگی شان نمی چرخد. می خواهد از جیب پدرم باشد یا مادرم، قرض باشد یا نقد، پولشان را می دهم. قربانی بورس این چیز ها را نمی فهمند، پولش را می خواهند.
یکی دیگر از سبدگردان ها که کارمند بانک است خود را اینگونه معرفی می کند: بیغمی هستم! یک قربانی از مال استریت او پسر کوچک حاج خداداد است و تمام سرمایه خانواده بیغمی را در 14 پرتفوی بورسی اداره می کند. او با کسی توافق نکرده که سود ماهانه پرداحت کند، اما بالغ بر 4 میلیارد تومان از سرمایه مردم روستا دست اوست. اگرچه خودش تحصیل کرده بازار های مالی است و نوسان را ذات این بازار ها می داند، اما عقیده دارد ریزش شاخص بورس از حالت عادی خارج شده است.
داغ دیدگان بورس
بسیاری از مردم مال استریت در دوره اوج بازار سرمایه وارد بورس شدند و حالا قبل از اینکه سود این بازار را ببینند نقره داغ شدند. وحید، کارگر جوانی با مو هایی تنک و دماغی کشیده که صورتش را آفتاب سوزانده و معلوم است به ماسک عادت ندارد، از حال و روز خودش صحبت می کند. او برای کار 800 کیلومتر تا عسلویه می رود. می گوید پس انداز سه سال کارکردن و یک وام بانکی را در بورس گذاشته، جمعا 100 میلیون تومان. حالا تمام دارایی وحید در صف های فروش قفل است. چند وقتی است که از بانک سراغ وحید را می گیرند، اما او می گوید حتی پول تو جیبی هم ندارد چه برسد به اینکه بخواهد اقساط بانک را پرداخت کند. از طرفی هم باخت سرمایه در بورس باعث به وجود آمدن اختلافات زیادی بین وحید و همسرش شده است.
مسعود نیز یکی دیگر از مالباختگان است که می گوید در بورس موهایش را سفید کرده. آخر تمام دارو ندارش را در بورس باخته است. او در روستا مغازه داشت و کنارش کشاورزی و دام پروری هم می کرد. اما بعدا به توصیه مردم روستا وارد بازار سهام شده و تمام زمین ها و دام هایش را فروخته است. او دیگر در مغازه اش جنس ندارد، اما هر روز صبح جلوی درب مغازه خالی در حالی که پرتفوی سهام خود را چک می کند می نشیند. ماسک به صورت نمی زند و می گوید: زندگی برایم ارزشی ندارد.
مرد میان سالی که تند تند پلک می زند و کتی رنگ و رو رفته به تن دارد تمام پول جهیزیه دخترش را در بورس باخته. 80 میلیون تومانی که به امید چند برابر شدن وارد بورس کرده. اما حالا شاخص بورس ریخته و قیمت وسایل خانه سر به آسمان گذاشته. او مانده و میهمانانی که منتظر عروسی دخترش در شب عید هستند. او می گوید: با چه رویی دخترم را بدون جهیزیه راهی خانه بخت کنم؟
تکیه بر باد
بیشتر مردم روستا سهامدار صندوق های دولتی هستند و این نشان از اعتماد زیاد مردم به دولت و سهم های دولتی است. اما در دوره نزول بازار سرمایه این صندوق ها ریزش زیادی داشتند و مردم روستا از این صندوق ها دو چندان زیان کردند.
در روستا نجوا های زیادی در رابطه با سرمایه گذاری بر پایه اعتماد به دولت شنیده می گردد و بیشتر مردم می گویند: ما به دولت اعتماد کردیم و حالا بدبخت شدیم. آخر مگر می گردد رئیس جمهور، وزیر و تلویزیون یک مملکت بورس را تبلیغ کند و بعد این بلا به سر ما بیاید؟
یکی از زنان روستا در حالیکه نوزادی بغل گرفته و ساک بچه بر دوشش است، می گوید: بورس باید از وضع ما خجالت بکشد. آخر او و همسرش علاوه بر ماشین، طلاهایشان را نیز فروخته و در بورس سرمایه گذاری کرده اند، اما هم شاخص ریخته و هم ماشین و طلا گران شده. آن ها کل سرمایه شان را از دست داده اند.
در کنار سالمندان روستا که بی سواد و کم سوادند، برخی دیگر در این روستا بورس را خوب می شناسند. یکی از اهالی دانشجوی مقطع دکتراست. او هم از شرایط گله دارد و می گوید: در دوره فرایند صعودی بازار سهام مردم روستا حسابی پولدار شدند و همانجا بود که از سر احساسات آمدند جلوی دوربین و از سوددهی بازار سهام گفتند. اما تقریبا چند هفته بعد شاخص بورس سقوط کرد و سرمایه مردم در بورس قفل شد. بعد از این هیچکس به مردم مال ملا احترام نمی گذارد و همه به ما اهانت می کنند.
آتش به تالار بورس
روی یکی از دیوار های سیمانی روستا روبه روی خانه حاج خداداد با خط آبی نوشتند: تنها روستای بورسی جهان. مردی میان سال که این جمله را نوشته می گوید: آن اوایل که وضع بورس خوب بود این جمله را روی دیوار نوشتم، آن موقع عضو شورای بورس بودم و پیشنهاد داده بودیم در ورودی روستا تابلویی با همین نوشته نصب گردد، اما حالا که بورس خراب شد از نوشتن این نوشته خیلی پشیمانم
عده ای از اهالی روستا هم از شدت فشار وارد شده باخت سرمایه و مسخره شدن توسط دیگران می خواهند تالار بورس معروفشان را آتش بکشند. یعنی همان درخت معروفی که همه زیر آن جمع می شدند. اما عده ای از بزرگان مانع شده اند.
بورس زدگان
برخی مردم مال استریت بعد از زیان چشم گیر در بازار سهام به سمت بازار رمزارز ها روی آورند و به گفته صابر که یکی از اولین سرمایه گذاران این حوزه در استان کهگیلویه و بویراحمد است در شهرستان ده دشت حدود 400 نفر در این بازار سرمایه گذاری کردند و هر روز بر تعدادشان افزوده می گردد. صابر می گوید: تا امروز حدود 56 نفر را به بازار رمزارز ها جذب کرده و این افراد بیش از 100 هزار دلار در بازار رمزارز ها سرمایه گذاری کردند. حالا این نگرانی وجود دارد که با ورود ناآگاهانه به این بازار، بلایی که بورس سر مردم آورد دوباره تکرار گردد.
دارایی اصلی، صبر در سرمایه گذاری
این روز ها که پای اقتصاد لنگ می زند هر کسی به دنبال راهی می گردد تا سرمایه خود را از شر تیغ تیز تورم حفظ کند، مردم مال ملا هم به دنبال کسب سود و حفظ ارزش دارایی خود قدم در راه پرفراز و نشیب بورس گذاشتند.
از نگاه خیلی از کارشناسان در بازار سرمایه پول از جیب سهامدار عجول به جیب سهامدار صبور می رود و هر بازاری دوره اوج و نزولی دارد. امسال از لحاظ افزایش مشارکت و سرمایه گذاری در بورس سال طلایی بازار سرمایه محسوب می گردد و فارغ از تمام تبلیغات و تشویقات خیلی از سهامداران دولت را در نهایت مقصر اصلی زیان در بازار سهام می دانند. اما به قول وارن بافت، سرمایه گذار سرشناس بازار های مالی، دارایی اصلی در سرمایه گذاری صبر است.
منبع: فرارو